تموم خاطراتمون
اشکاي چشماي منه
ديگه بايد خواب ببينم
دستات تو دستاي منه
اما بدون با عکس تواين روزها رو سر ميکنم
خيلي بدي کردي به من
محاله من ولت کنم
کدوم گلايم رو بگم
يه عمر از تو دلخورم
تو فکر هيچ چيز رو نکن من غصه هات رو ميخورم
بازم خدا دل من رو براي غم نشونه کرد
تو هم برو مثله همه تنهام بزار و بر نگرد
اما هنوز من چشم به درم
نيستي بي تو من در به دردرم
نيستي ببيني که بي تو تنهام
کو دسته گرمت تو اوج سرما؟
فکر نميکردم روز جدايي
به ديدن من تنها نيايي
ساده عشقم رو بهش فروختم
وقتي ديدمش بد جوري سوختم
دستات تو دستش نگاه ميکردي
کاشکي ميرفتي
حيا نکردي
خيلي دلم گرفت ازت ديگه سراغم رو نگير
فقط يه عکس ازت دارم بيا اينم ازم بگير
يه روز ميفهمي قدرم رو اما نميدوني کجام
بميرم واسه غربتم محاله اينورا بيام
يه عمره بغضه تو گلوم
يه آه سردي تو صدام
مهمون نوازي اين نبود
خاک خودم ، دارم ميام
من که ديگه دارم ميرم
نگي رفت و حرفي نزد
خدانگهدارت باشه
گرچه دلم رنجيد ازت
يادت بياد حرفاي من
غمهاي تو
اشکاي من رو
آخه برات من چي کار نکردم
زجرم ميدادي دعات ميکردم
چه شبها من غصه هات رو خورده
تو تب ميکردي برات ميمردم
يادت بياد من هموني هستم
که شب ها تا صبح بيدار ميشستم
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
از آن روزی که قلبم گشته زندانی چشمانت *~* مرا تر می کند هر روز بارانی چشمانت
تو با دریا چه کردی که این چنین یک ریز می رقصد*~* که دریا هم شده این بار طوفانی چشمانت خدا می خواست چشمانت پریشان باشد وحالا*~* پریشان تر شد از گیسو,پریشانی چشمانت
و من شاعر شدم از آن زمان که قصد کردی تو*~* مرا شاعر کنی با این غزل خوانی چشمانت گناه چشمهای تو مرا در شهر رسوا کرد*~* گناهی نیست دیگر مثل عصیانی چشمانت نگاهم می کنی با چشمهای ناز آلودت*~* و دعوت می کنی از من به مهمانی چشمانت
:: بازدید از این مطلب : 423
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 فروردين 1390 |
نظرات (0)